من بینظرم....

ساخت وبلاگ
بازم حرفهای همیشگی و نرسیدن به نتیجهو اینکه آمدن او چه چیزی را تغییر خواهد داد؟داشتم خفه میشدمرفتم پیش مشاوره و گفت با این مهریه ریسک زیادی میکنی، قبول نکن، با خانواده ات بگو، حداقل 50 تا بکن، شاید خواستی برگردی حداقل چیزی دستت باشد، عقل حکم می‌کند درست می‌گوید و من هم باید او را آزمایش کنم.. عجب حاضر است تا آخر عمر مجرد بماند اما بخاطر من کاری نکند و حتی 50 تا قبول نکند. حاضر است بیاید و برود اما 70 تا سکه قبول نکند.. او عاشق من است!مشاور سر خیابونه فرهنگ راست میگه وابسته شدم... رهاش کنم.. شاید راضی شد و برگشت... شاید هم واقعا پولش مهمتر باشد...کاش با کسی حرف میزدم... زهرا هم نیست... عدم اعتماد بین ماستسن، رابطه، نرسیدن به آرزوها، بچه و... را گفت. شاید اصلا من خواستم طلاق بگیرم. مهریه تنها ابزار دست زن هست که دلشکسته است. تازه این حق قانونی من هست...دلم گرفته... عجیب گرفته... باید با این ترسم روبرو بشوم یا می آید یا این دوسال تمام می‌شود. من باید ارزشم را دریابممن دنیا را با او قشوگ میدیدم... دیگر اگر تمام شود فکر نمی‌کنم بتوانم عاشق کسی بشوم... میگفت خودت را کم ارزش میبینیاینجا بزرگ است... زبان آلمانی بلدی.. خاص میشوی... معروف میشوی.. سعی نکن با او معنادار شوی... شاید کسی پیدا بشود و با تو معنادار شود... تو الهام بخشیازدواج تو به اندازه کافی ریسک دارد... حداقل این را از خودت نگیر... او از آلمان رفتنت می‌ترسد.... تورا نمی‌برد.... راست می‌گفت.... دلم برای جدایی مان می‌سوزد و از الان گریه میکنم... مجبورم مجبورم بگویم برود وخانواده ام قبول نمی‌کنند، مجبورم بگویم برو... تا شاید قبول کند... و برگردد... بفهمم که نباید با او میبودم... نباید کنارش می‌ماندم... نباید آنقدر بهش نزدیک من بینظرم.......
ما را در سایت من بینظرم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tehran-to-europe بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1402 ساعت: 12:09

فردا آزمون عملی رانندگی دارم امیدوکنم...فردا بعد از امتحان باهاش هماهنگی میکنمامیدوارم قبول بشممهریه رو نوشت که با مادرم صحبت کنممهریه پیشنهادی: من بینظرم.......
ما را در سایت من بینظرم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tehran-to-europe بازدید : 48 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1402 ساعت: 12:09

بعد از نزدیک یکماه و بیست روز بالاخره اومدم تهران...

خونه ی یار هستم...

عصر قراره زهرا رو سورپرایزش کنیم و کافه بریم

اومدم تهران تا

کارگاه نویسندگی شورا شرکت کنم

تولد زهرا کنارش باشم

یوروها و دلارهامو بفروشم(ایشالا بتونم 200 تا ازش بگیرم)

بالاخره تکلیف رابطه مون رو مشخص کنم...

صدام زد بیا خوشگل..

برم صبحونه..

باز هم

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار...

من بینظرم.......
ما را در سایت من بینظرم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tehran-to-europe بازدید : 53 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1402 ساعت: 12:09

یهو دلم عمیقا سکوت‌های عمیق خواستشبیه اون سکوت‌های مساجد... نمازخانه های کمپ مدرسه مسجد... آجرهای خوشرنگ و حسی خوب... چقدر دلم پاکی خواست... دلم میخواد برم از کتابخونه... کتاب ا. یک. یک هنوز تموم نشده ولی به راه رفتن و سکوت نیاز دارمدور از هیاهوی خیابانکاش می‌شد سکوت کتابخانه را با خود به خیابان برد و راه رفت... رفت و رفت تا گذشته های دور نه سالگی ده سالگی نماز خواندن روزه دوستی ها راضیه مرضیه و.... شبیه حس شاهچراغ، سیدعلا الدین حسین... چقدر دلم شیراز خواست... اگر جمعه امامزادهاسحاق نرفتیم میرم شیراز... چهارشنبه بیست و ششم مهر ۱۴۰۲ ×× 15:45 ×× پارزیفال ×× من بینظرم.......
ما را در سایت من بینظرم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tehran-to-europe بازدید : 51 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 23:00

میگویمنامم ز کارخانه عشاق محوبادگر جز محبت تو بود شغل دیگرم من بینظرم.......
ما را در سایت من بینظرم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tehran-to-europe بازدید : 46 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 23:00

فقط میتونم بگم خدایا شکرت بخاطر همه چیز

خدایا شکرت که عشقم مثل خودمه دوستم داره کنارمه خدایا شکرت که آوردی توی زندگیم

میبوسم تا ابد

احترام و عشق و تعهد بهش دارم

ممنونم بخاطر این هدیه..

امیدوارم دفعه بعد بیام از خواستگاریم بگم...

دوست دارمت به بانگ بلند می‌گویم....

من بینظرم.......
ما را در سایت من بینظرم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tehran-to-europe بازدید : 50 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 23:00